اول ره من بدم (bodam)مست خدا
هرچه من گفتند بکردم ای خدا
شب به شب توحید ان مستانگی
شیهه ی عشق بر زبان بندگی
ناگهان فاحشه ای دستی کشید
اتش زیر دل و رویم بدید
من که او ناگفتمش اری ولی
عشق و عرفانم بکرد افسانه ای
شر شیطان رجیم دامن مارا گرفت
عشق و عرفان و خدا از ما گرفت
من ازاین شر عزازیل(شیطان) چه کنم
دست حق امد بگوید که دگر روزه کنم
روزه ام شر شرارت برکند
شر هر دیوانه از رویم بکند
لکن ان سر صراط المستقیم
فاتح مفتوح و شر و ظالین
<<از الیاس زند>>
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |