تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم
تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
.
.
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...
†ɢα'§ :
سکوتِ من هیچگاه نشانه ی رضایتم نبود ...
من اگر راضی باشم با شادی میخندم !
سکوت نمی کنم
سکوت تنها دوستی است
که هرگز خیانت نمی کند!
ی روز ی ترکه خونشو زلزله خراب کرده بود و اولین برف امسال ریخت رو ویرونه های خونش.. و دستکشی از سرما رو دستاش داشت... همین...
من و قهوه و ماه و غروب و دریا و... ... تو ! ... که هیچگاه نیستی و نخواستی که باشی ...
مرد اگر بودم
نبودنــت را غروب های زمستان در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم
. نبودنــت دود می شد و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه . ...
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشمهایم را می بستم و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی .
نامرد اگر بودم ،
نبودنـــت را تا حالا باید فراموش کرده باشم .
مرد نیستم؛ اما نامرد هم نیستم !
زنم و نبودنـت پیرهنم شده است . . .
ببشخید دوست جونیا این چند هفته نیتونم آپ کنم
پ.خ:
kiki joooooooooooooonam دلم برات تنگیده بود
کجا بودی اومدم وبت بسته بودیش
ϰ-†нêmê§ |