مرد اگر بودم
نبودنــت را غروب های زمستان در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم
. نبودنــت دود می شد و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه . ...
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشمهایم را می بستم و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی .
نامرد اگر بودم ،
نبودنـــت را تا حالا باید فراموش کرده باشم .
مرد نیستم؛ اما نامرد هم نیستم !
زنم و نبودنـت پیرهنم شده است . . .
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |